روزى سلیمان گنجشکى را دید که به همسر خود مى گوید: چرا با من معاشرت نمی کنی، اگر تو بخواهى من جایگاه سلیمان را با منقار خود بلند مى کنم و آن را در دریامى افکنم، حضرت سلیمان از کلام او به خنده افتاد، سپس آن دو را فرا خواند و به گنجشک نر فرمود: آیا قدرت انجام کارى را که ادّعا ک
ردى، دارى؟او گفت: خیر، اى پیامبر خدا، لیکن مرد خود را براى همسرش بزرگ مى شمارد و نزد او لاف مى زند و عاشق را از بابت سخنانش سرزنش نمى کنند،سلیمان به گنجشک مادّه گفت: چرا با او معاشرت نمی کنی ، با آنکه او عاشق توست،او گفت: اى رسول خدا، او ادّعاى عشق مى کند، امّا براستى دوستدار من نیست و همراه من دیگرى را نیز دوست دارد،این کلام گنجشک سلیمان را متأثر کرد و او بشدّت گریست و تا چهل روز از مردم مفارقت نمود و در خلوت به مناجات با پروردگار خود پرداخت تا قلب خود را از محبّتغیر خدا خالص کن منبع:بحار الأنوار؛جلد 41 ،صفحه 69
پنجشنبه 3 بهمن 1392 ساعت 07:16 ب.ظ